چار هندو در يكي مسجد شدند
بهر طاعت راكع و ساجد شدند
هر يكي بر نيتي تكبير كرد
در نماز آمد به مسكيني و درد
موذن آمد از يكي لفظي بجست
كاي موذن بانگ كردي وقت هست
گفت آن هندوي ديگر از نياز
هي سخن گفتي و باطل شد نماز
آن سيم(سوم)گفت آن دوم را اي عمو
چه زني طعنه بر او خود را بگو
آن چهارم گفت حمدالله كه من
در نيفتادم به چه(چاه) چون آن سه تن
پس نماز هر چهاران شد تباه
عيب گويان بيشتر گم كرده راه
بهر طاعت راكع و ساجد شدند
هر يكي بر نيتي تكبير كرد
در نماز آمد به مسكيني و درد
موذن آمد از يكي لفظي بجست
كاي موذن بانگ كردي وقت هست
گفت آن هندوي ديگر از نياز
هي سخن گفتي و باطل شد نماز
آن سيم(سوم)گفت آن دوم را اي عمو
چه زني طعنه بر او خود را بگو
آن چهارم گفت حمدالله كه من
در نيفتادم به چه(چاه) چون آن سه تن
پس نماز هر چهاران شد تباه
عيب گويان بيشتر گم كرده راه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر